داریوش سهرابی

داریوش سهرابی

عشقِ بزرگ، در شعرهای کوچک!
داریوش سهرابی

داریوش سهرابی

عشقِ بزرگ، در شعرهای کوچک!

رژ

بوسه بوسه بوسه
لب ات سرخ می شود
با رژ


داریوش سهرابی

از تو سبز می شوم


بهار از پیراهنِ تو آغاز می‌شود
بهار، بوسه‌های تو
بهار تن توست
که هی از تو سبز می‌شوم!

داریوش سهرابی 

نبودن ات با مرگ چه نسبتی دارد؟

نیستی و مرگ،
اتفاق تکراریست
شبیه طلوع آفتاب
 و همانند  نفس کشیدنم

 

نگاه کن!
نیستی
و من مردن را بلد شده ام!



داریوش سهرابی

آب...


آب...
فرقی با مشروب ندارد،
وقتی از دستان تو نوشیده می شود!




داریوش سهرابی

ژاکتی از عشق


دست هایت را،
با دست هایم گره بزن...

ژاکتی از عشق ببافیم!



داریوش سهرابی

رفت..

چمدانش را بست
به راه افتاد
و از پنجره ی اتوبوس،
دست تکان داد
رفت

رفت
رفت
و دنیای من
به همین ساده گی زیر و رو شد
و من به همین ساده گی مردم!


داریوش سهرابی